۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

زیباییهای لفظی و بلاغی در امثال فارسی

چکیده
مثل ها به عنوان گونه ای از ادبیات عامیانه به دلایل مختلفی مورد توجه و اقبال عامه هستند که یکی از این دلایل شکل ادبی آنهاست. مثل ها گاه به صورت منظوم و شعر هستند و گاه نثر که در نثر نیز صنایع لفظی عمدتاً از نوع تکرار  و جناس بوده و  باعث ایجاد موسیقی و آهنگ در کلام می شوند. در نتیجه آهنگ و موسیقی مهمترین عوامل از مجموعه علل بلاغی محبوبیت امثال هستند.

کلید واژگان: مثل، موسیقی، فنون بلاغی

پرسش های پژوهش:
1- دلایل بلاغی اقبال و توجه عامه به مثل ها کدامند؟
2- سهم علوم بیان بدیع و معانی در امثال به چه اندازه است؟

فرضیه ها:
1- از دلایل عمده ی توجه مردم به ضرب المثل ها موسیقی و آهنگ است
2- مثل ها از حوزه ی بدیع بیشترین استفاده و از حوزه ی بیان کمترین استفاده را می کنند.






پیشینه پژوهش
کار در حوزه ی مثل و اصولاً در حوزه ی ادبیات فولکلور و شفاهی همواره مغفول مانده و ادبیات عامیانه هرگز به عنوان گونه ای مستقل و ادبی مورد بررسی قرار نگرفته و اصحاب ادب شأنی برای آن قائل نبوده اند. به همین دلیل آنچه در این رابطه وجود دارد هم اندک شمار و هم پراکنده و آشفته است.
ادبیات عامیانه خود دارای  شاخه های متعددی است از جمله اشعار عامیانه، لالایی ها و دوبیتی ها، داستانها و افسانه ها، لطیفه ها و حکایت ها و نیز ضرب المثلها که عمدتاً عصاره و چکیده ی همان افسانه ها و حکایات است. «ضرب المثل ها به عنوان یکی از عناصر تشکیل دهنده ی فولکلور و یا فرهنگ توده می تواند به خوبی خلقیات، عادات، اندیشه و تفکر فردی و جمعی و علایق مردم را نشان دهد. مثل های ملی و قومی در واقع تعابیر گویای آرزوها، احساسات نگرش های مثبت و منفی و شرایط اجتماعی هستند.» (ذوالفقاری،مجله ی انجمن ایرانی  زبان و ادبیات عرب،ش5، ص111) مثل را به دلیل ارتباط عمیق با فرهنگ مردمی توان در چاچوب علوم جامعه شناسی، مردم شناسی،روانشناسی و ... مورد بررسی قرار داد . و به جهت اینکه متعلق به گنجینه ی ادبی یک ملت  بوده و در واقع« قدیمی ترین ادبیات بشر به شمار می رود» (بهمنیار،18:1369)  در حوزه ی علوم ادبی و به ویژه علوم بلاغی نیز قابل بحث و بررسی می باشد.  از جمله دلایل اقبال و توجه عامه به مثل ها گذشته از دلایل فرهنگی  همین بار ادبی و هنری آنهاست به ویژه در ایران و در میان ایرانیان که دارای ذوق و قریحه ای سرشار بوده و همواره به ادبیات و بیان ادبی توجه و میل ویژه داشته اند. این پژوهش برآن است تا به بررسی مثل ها از دیدگاه علوم ادبی و بلاغی بپردازد .

تعریف مثل
  مثل کلمه ای است عربی از ماده مثول که در فرهنگ ها به معنی برهان ف پند، علامت، قصه و سرگذشت آمده است در فارسی به آن داستان ، دستان ، نمون، نیوشه، ضرب المثل و تمثیل نیز گفته اند.(پورنامداریان111-114:1368) اما آنچه در اصطلاح ادبی مثل نامیده می شود جمله ای است کوتاه مشتمل بر تشبیه دارای مضمون حکیمانه که به واسطه ی روانی الفاظ، روشنی معنی و لطافت ترکیب  میان عامه مشهور شده و آن را بدون تغییر و یا با تغییر جزئی به کار می برند. (بهمنیار،19:1369)ذوالفقاری در تکمیل این تعریف می افزاید که این جمله گاه آهنگین است (ذوالفقاری، انجمن... ص113) ویژگیهای اصلی مثل را می توان چنین بیان کرد:
1- اختصار لفظ   2- وضوح معنی   3- حسن تشبیه   4- لطافت کنایه (بهمنیار،18:1369) مسایلی چون رواج و فراگیری،وجود زمینه های حکمت آمیز، وجود مورد یا مضرب و نیز موسیقی درونی و بیرونی را نیز می توان بر ویژگیهای چهارگانه ی مثل افزود (ذوالفقاری،انجمن...،ش113:5)

انواع مثل
بهمنیار قائل به دو نوع مثل است و در واقع نوع سخن را منظور می دارد که عبارتند از منثور و منظوم و منثور را خود به دو قسم می داند: ساده و بدون صنایع لفظی و دیگر مشتمل بر صنایع لفظی (بهمنیار، 25:1369) به عبارتی مثله ای منظوم به صورت مستقیم و به واسطه ی نوع بیان، خودبخود دارای موسیقی هستند و در میان مثل های منثور نیز گروهی دارای صنایع لفظی(موسیقی درونی) هستند و این نشان می دهد که بخش بزرگی از مثل ها با موسیقی و آهنگ همراهند.

کلام آهنگین
صنایع لفظی در کلام در جهت ایجاد موسیقی و آهنگ به کار می روند و آهنگین بودن از جمله ویژگیهای  مثل ها است. موسیقی و آهنگ، کلام  را مطبوع و دلنشین کرده به خاطر سپاری ان را آسان تر می کند و این به ویژه در ادبیات شفاهی که بسیار متکی به حافظه ی مردمان است، حائز اهمیت می باشد.
کلام موجز و آهنگین از ثبت و کتابت بی نیاز است و پشتوانه ی آن جذابیت آن برای مردم است. دلایل اقبال توده به مثل ها متعدد و متنوع است از جمله ی این دلایل روش های ثابت زندگی، حفظ ساختارهای اجتماعی کهن و عدم تغییر در نگرش افراد جامعه است که باعث می شود مثل ها با وجود قرن ها فاصله همچنان مصداق و کاربرد داشته باشند . اما یکی از دلایل بقای مثل ها سویه ی ادبی آنها یا همان زیبایی ها و ظرافت های لفظی و موسیقایی است  که در این نوشتار مورد توجه قرار می گیرد.
علوم ادبی و بلاغی به سه شاخه ی عمده ی بدیع، بیان و معانی تقسیم می شوند که در اینجا به بررسی سهم هر یک از اینان در ساخت مثلهای فارسی می پردازیم

بدیع
اغلب امثال یا دارای موسیقی درونی است یا بیرونی به عبارتی گاه ارایه ادبی چون جناس، سجع،توازن و نظیر آن اعث ایجاد موسیقی درونی مثل ها می شود و گاه پاره ای موزون است که وزن عروضی دارد. (ذوالفقاری، پژوهش... ش10 :119) و این موارد همان است که در در علم بدیع مورد بحث است. بدیع از نظام های ارزشمند ادبی است که دارای ماهیتی آوایی phonological است و می توان با دقت مختصری در واک ها و هجاها ساختمان آنها را تبین کرد.(شمیسا، 9:1368) موسیقی کلام در سه گروه اصلی تکرار، سجع و جناس بررسی می شود. اما پیش از پرداختن به موسیقی درونی به مو سیقی بیرونی (وزن عروضی و آهنگ) می پردازیم.

وزن
اوزان عروضی در امثال  بر دو دسته اند :
الف) مثل هایی که پاره ای از شعر یکی از شعرا هستند[1]
آن یکی خر داشت پالانش نبود                    یافت پالان گرگ خر رادرربود.-مولوی-
ای بسا ابلیس آدم رو که هست                     پس به هر دستی نباید داد دست مولوی-
ای گرگ  نگفتمت که روزی                      بیچاره شوی به دست یوزی-سعدی-
این دغل دوستان که می بینی                         مگسانند گرد شیرینی-سعدی-

در این مثالها بیت کامل بعنوان مثل به کار می رود گاهی هم تک مصراع مثل است:
برنیاید ز مردگان آواز-سعدی-
برو این دام بر مرغ دگر نه-حافظ-
به زر برکنی چشم دیو سپید-فردوسی-
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد (شعر)
پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ خیام- (شعر)
تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد (شعر) (امر)






ب)مثل هایی که بر وزن و سیاق شعرهای رسمی نیستند اما وزن آنها محسوس و گاه از نوع هجایی است.[2]
تنبل مرو به سایه سایه خودش میایه
تند میروی فلانی ترسم به گل بمانی
تا تورا من دیده ام شل دیده ام
حالا که تخت و تالانه صد تومن هم لای  پالانه [3]

تکرار
الف)  تکرار واج (همحروفی  یا واج آرایی)
خر از خواجه خرمن از خواجه
خواجه با بی خردی می خردم
زیغم زد و زاغم زد پس مانده کلاغم زد[4]

ب) تکرار واژه
آلو از آلو رنگ می گیرد همسایه از همسایه
با ما کج با خود کج با خلق خداکج
جای گل گل باش و جای خار خار [5]

سجع
یکی از روش هایی است که با اعمال آن در سطح دو یا چند کلمه و دو یا چند جمله موسیقی و هماهنگی به وجود می آید(شمسا،23:1378) و اقسامی دارد از جمله:

الف) سجع مطرف : اتحاد روی
از باران زیر ناودان می گریزد
آسمان و ریسمان   
پسر نعمت دختر رحمت
ز پیشه بخور همیشه بخور
 از تاب ناعلاجی به گربه گفتم خانباجی 

 ب) سجع متوازی :
 اول رفیق آنگه طریق

جناس
جناس مبتنی است بر نزدیکی هرچه بیشتر واک ها که باعث می شود کلمات هم جنس به نظر بیایند(شمیسا،39:1378)

الف) جناس تام :همسانی لفظ و تفاوت در معنا
اگر شبها همه قدر بودی شب قدر بی قدر بودی
بخت گو روی کن و روی زمین لشکر گیر
به هوش باش که سر در سر زبان نکنی 

ب) جناس ناقص اختلافی (محرف) : اختلاف در حرکت
اگر سر بایدت سر را نگه دار
چشم انعام مدارید ز انعامی چند

ج) جناس ناقص اختلافی (مضارع) :اختلاف در حرف نخست
احمد پوده همان است که بوده
از تو حرکت از خدا برکت
پز عالی جیب خالی [6]

د) جناس ناقص اختلافی (لاحق) : اختلاف در حرف میانی
بیدی نیست که از این بادها بلرزد
بیگاری به از بیکاری
بیمار باشی به که بیکار باشی
اگر داری طرب کن و اگر نداری طلب کن
زن بیوه کفش گیوه راه شیوه

ه)  جناس ناقص افزایش (مردف) :افزونی یک حرف در آغاز
آزمند همیشه نیازمند
آش با جاش
خر همان خر سیا راه همان راه آسیا

و) جناس ناقص افزایشی (متوج) افزونی دو حرف در آغاز:
اگر یار نیستی اغیار مباش
اینقدر سمن هست که یاسمن توش گم است
با این ریش میروی تجریش

ز) جناس ناقص افزایشی (مذیل) افزونی دو حرف در پایان :
آب آبادانی است

تناسب:
در این روش بین کلمات هارمونی یا تناسب معنایی ایجاد می کنند.(شمیسا،87:1378)
آب برای من ندارد نان که برای تو دارد
ارث پدرت را می خواهی یا  مهر ننه ات را
از آتشت گرم نشدیم از دودت کور  شدیم
تلخ و شور و همه عالم بر ما شیرین است [7]

تضاد:
پایین نمی نشیند بالا هم جا نیست
خشک و تر با هم می سوزند
سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن
سیلی نقد به از حلوای نسیه [8]

تلمیح:
اشاره به داستان یا شخصیت های شناخته ی داستانی
رخش می باید تن رستم کشید
شمر جلو دارش نمی شود
ارمغان مور پای ملخ است
اگر در دیده ی مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی[9]




معانی
موضوع علم معانی  جملاتی است که در غیر معنای واقعی خود به کار می روند ، پس به اعتباری می توان  کلیه ی مثل ها را در حوزه ی علم معانی بررسید چراکه در مثل ها همواره جمله در غیر معنای واقعی به کار رفته برای تأثیر بر شنونده، هشدار، همدردی، تهدید، تمسخر و... استفاده می شود. برای پرهیز از اطاله کلام ما در اینجا تنها به جملات پرسشی که در غیر معنای واقعی به کار می روند و همین شگرد کلامی باعث جالب شدن آنها می شود اشاره می کنیم.

استفهام
استفهام گاه در معنایی غیر از پرسش به کار می رود و غرض و مقصود دیگری را  دنبال می کند که آن را معنای ثانویه می گویند . این معنا یا غرض ثانویه می تواند انکار، اظهار تأسف، تعجب و ... باشد. در پاره ای از مثل ها کاربرد پرسش در غیر معنای اصلی دلیل اقبال به آن مثل و رواج آن است.

الف) استفهام انکاری:
از ده ویران که ستاند خراج؟
اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟
به شتر گفتند گردنت کج است گفت کجایم راست است؟
تو کار زمین را نکو ساختی که بر آسمانها بپرداختی؟

ب) استفهام تقریری:
اگر بلال اذان نگوید صبح نمی شود؟
تو کی خواستی بمیری که ما تابوت حاضر نکردیم؟

ج) استفهام در معنای تعجب و حیرت:
با همه کس بله با ما هم بله؟
تن لخت و آتش بازی؟

د) استفهام در معنای نکوهش و توبیخ:
اینهمه چمچه زدی کو حلوا؟
بر در ارباب بی مروت دنیا         چند نشینی که خواجه کی ز در آید؟


ه) استفهام در معنای اظهار یأس:
اگر دردم یکی بودی چه بودی؟
و) استفهام در معنای امر غیر مستقیم:
چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟

بیان
موضوع علم بیان را بحث از تصویرهای شاعرانه و شیوه های بیانی مبتنی بر تخیل عنوان کرده اند (شمیسا،13:1374) بر همین اساس پیشاپیش می توان دانست که موضوع علم بیان متعلق به ادبیات رسمی بوده  جزو ابزار کار شاعران رسمی است که دغدغه ی اصلی آنها شعر و زیبایی و سحر کلام است. مباحث علم بیان نمی توانند در ادبیات عامیانه جایگاه چندانی داشته باشند چرا که این گونه از ادبیات متعلق به طبقه ای است که نه تنها از دانش به کارگیری این ابزارها بی بهره است بلکه حتی در دریافت آن نیز دچار مشکل است. اما این به آن معنا نیست که مثل ها هیچ نسبت و پیوندی با مقولاتی چون تشبیه و کنایه و و استعاره ندارند. و حتی به عکس، مثل ها در ژرف ساخت خود مبتنی بر تشبیه بوده و همواره در معنای کنایی به کار می روند.
اما وجود این مقولات در بافت درونی مثل اندک شمار  و در ساده ترین شکل است.

تشبیه
از ارکان اساسی مثل تشبیه است و در واقع می توان گفت قسمت بزرگی از  مثل ها در مقام تشبیه به کار می روند ( تشبیه موقعیت موجود به موقعیت یا واقعه ای که در مثل منظور شده است) «زیرساخت مثل تشبیه است، تشبیهی که تنها مشبه به آن (مثل) ذکر می شود، برخی مثل ها به دلیل حذف مشبه به جنبه ی استعاری پیدا می کنند.» (ذوالفقاری، پژوهش... ش10: 117) اما در ساخت درونی مثل به ندرت نشانی از این پیچش های کلامی می بینیم چراکه چنانکه گفته شد مثل ادبیات توده است و توده به آفرینش زیبایی های معنوی در کلام توجه چندانی ندارد و بیشتر به آنچه محسوس و از راه گوش دریافتنی است مایل است (همچون موسیقی لفظی و آهنگ). با این حال نمونه هایی از وجود تشبیه در مثلها  وجود دارد همچون:
آدم بیسواد کور است
چوپان خائن گرگ است
در دروازه را می شود بست دهن مردم را نمی شود بست
آلو از آلو رنگ می گیرد همسایه از همسایه

تعریض
تعریض از فروع کنایه بوده و اگرچه همچون تشبیه سنگ بنای مثل شمرده می شود و «تمام امثال فارسی در مقام تعریض می توانند استفاده شوند (و) هرکس برای ادای مقصود می تواند از مثلی کمک بگیرد» (ذوالفقای، پژوهش...ش10: 114) اما پاره ای از مثل ها منحصراً معنای تعریض داشته و به اصطلاح تنها به منظور گوشه زدن  به کار می روند:
تند میروی فلانی ترسم به گل بمانی
سالی که نکوست از بهارش پیداست
دریا به دهن سگ نجس نمی شود
خدا خر را شناخت و شاخش نداد
تنبل مرو به سایه سایه خودش میایه

طنز
از گونه های مطلوب و پرطرفدار در نزد عامه است
اگرچه رفت و خلق از وی بیاسود خدا رحمت کند خوب آدمی بود!
به شتر گفتند گردنت کج است گفت کجایم راست است؟
ترشی پالا به افتابه می گوید دوسوراخه! [10]

ایجاز
ایجاز ویژگی بارز تمام مثل هاست. اما در پاره ای از امثال این ویژگی به صورت ویژگی خاص در می آید  این گونه مثل ها معمولا شبه جمله بوده و از حداقل کلمات تشکیل شده اند:
شیری یا روباه؟
آش با جاش
بیگاری به از بیکاری
پز عالی جیب خالی
دوری و دوستی
رنج و گنج
بگرد تا بگردیم
حاجی حاجی مکه
سنگ مفت گنجشک مفت


























منابع

بهمنیار، احمد؛ داستان نامه بهمنیاری،انتشارات دانشگاه تهران، تهران1369
پورنامداریان، محمد تقی؛ رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران1368
ذوالفقاری،حسن؛بازتاب قران کریم در ضرب المثلهای فارسی، مجله ی انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی،علمی-پژوهشی،شماره5 بهار و تابستان 1385
ذوالفقاری؛حسن؛ تفاوت کنایه و ضرب المثل، دوفصلنامه علمی-پژوهشی پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شماره دهم بهار و تابستان 1387
سهیلی، مهدی؛ضرب المثلهای معروف ایران، نشر گل آرا، تهران 1384
شمیسا سیروس؛بیان و معانی، انتشارات فردوسی،تهران 1374
--------- ؛نگاهی تازه به بدیع، فردوسی، تهران1368
--------- ؛معانی، انتشارات میترا، تهران1373














[1] از میان آنچه که با وزن عروضی و شعری شناخته مطابق است پاره ای دقیقاً بیت ها یا مصراع هایی از اشعار بزرگان ادب فارسی از جمله سعدی و مولوی و حافظ است . منشاء برخی از  این قبیل مثلها  که آنها را در علوم بلاغی ارسال المثل یا تمثیل می گویند کاملاً  روشن نیست  یعنی مشخص نیست که آیا شاعر ضرب المثلی را در سخن خود به کار گرفته  و یا کلام او بعدها ضرب المثل شده (شمیسا، 81:1368) با این حال تردیدی  در تأثیر شاعران رسمی در رواج پاره ای از امثال سایر  نیست. اما قسمت بزرگی از این مثلها (مثلهایی که قسمتی از شعر شاعران بزرگ هستند) در میان طبقه ای خاص مانده و عضو اصیل  ادبیات شفاهی  و عامیانه به شمار نمی آیند. مثل هایی چون
بر در ارباب بی مروت دنیا        چند نشینی که خواجه کی ز در آید  (بهمنیار:...) و یا
به یک ناتراشیده در مجلسی      برنجد دل هوشمندان بسی    (همان:...)
 را مردم کوچه و بازار نمی شناسند و به کار نمی برند و در میان طبقات تحصیلکرده و باسواد جامعه محدود مانده . و در تعلق آنها به ادبیات عامیانه و مثل بودن آنها می توان تردید کرد

[2] این گونه ی دوم اصالت و مسیر متفاوت ادبیات شفاهی را از ادبیات مدرسه ای نشان می دهد. گویی سنت شعری ایران که بعدها تحت تأثیر شعر  عرب قرار  گرفت  در میان عامه ی مردم کمابیش حفظ شد. و خاطر مردم کوچه و بازار با اوزان هجایی مأنوس تر از اوزان عروضی است. اوزان امثال عامیانه عمتا شبیه به شعر هجایی و  متفاوت است.  مثل از نوع اشعار هجایی قبل از اسلام است که هنوز آهنگ شعری خود را حفظ کرده اند.(نشاط،183:1342)

[3] نمونه های دیگر از مثل های دارای وزن: به نادان آنچنان روزی رساند که صد دانا در آن حیران بماند/  به یک ناتراشیده در مجلسی برنجد دل هوشمندان بسی-سعدی-/ پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد/  پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ خیام- / تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد /  تا نگرید ابر کی خندد چمن؟-مولوی- /  ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان-سعدی- /  ترکی تو هرگز نبود ترک وفا دار/  تغاری بشکند ماستی بریزد جهان گردد به کام کاسه لیسان  /  چه خوش بی مهربانی هردو سر بی بابا طاهر/  حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی-حافظ-/  حیف باشد دل دانا که مشوش باشد حافظ- /  آدمیت نه به پول و نه به ریش و نه به جان، هندوم پول و بزم ریش و سگم جان دارد/  بز که علف می خوره از دو طرف می خوره /  بیچاره خر آرزوی دم کرد نایافته دم دو گوش گم کرد /  پای فقیر لنگ نیست ملک خدا تنگ نیست /  چار چیزند قاتل فقرا ایت و بیت و یساول و ملا /  چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی /  خانه ای را که دو کدبانوست خاک تا زانوست

[4] نمونه ها ی دیگر: بسا سکبا که سکبان پخت و سگ خورد / پای مار و چشم مور و نان ملا کس ندید. / پشه چو پر شد بزند پیل را / تا با بیگانه دوست بشوی دوست از دست می رود  / تا بوده چنین بوده و تا هست چنین باد /  جهان و کار حهان جمله هیچ بر هیچ ا ست /  خانه اش به پشتش است کلیدش هم تو مشتش است /  خاله را خایه بدی خالو بدی / خانه را به خانه خدا بگذار

[5] نمونه های دیگر: آب در کشتی هلاک کشتی است/ ابله با ابله خوش دارد/ ابلهی گفت و ابلهی باور کرد/ آتش از آتش گل می کند/ آتش چنار از چنار است/ آدم بی هیچ نیرزد به هیچ/  آفتاب آمد دلیل آفتاب/ افسرده دل افسرده کند انجمنی را / الله الله فراموش مکن عهد قدیم / الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود/ آلو چو به آلو نگرد رنگ برارد/    آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج/ اندک اندک خیلی شود قطره قطره سیلی/ انگشت انگشت مبر تاخیک خیک نریزی/ با بدان منشین که آخر کار میشوی بد خصال و بد کردار/ با ددان کم نشین که دد نشوی/ بازگو از نجد و از یاران نجد/ با همه کس پلاس با صاحب پلاس هم پلاس ؟/ به پلو پلو گفتن شکم سیر نمی شود/ بدخواه و بدآموز و بد اندیش مباش/ بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست/ بر باد رود هرآنچه از باد آید/ بر کس مپسند آنچه تو را نیست پسند/ بگرد تا بگردیم/ بهشتی را بهشتی اگر دنیا را نهشتی/ پراکنده روزی پراکنده دل/ پسندیده ی تو پسندیده باشد/ پولدار کباب بی پول دود کباب/ تا توانستم ندانستم وقتی دانستم نتوانستم/ تخم مرغ دزد شتر دزد می شود/ تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال/ تو راضی و من راضی فلان زن قاضی/ جای گل گل باش و جای خار خار/ جواب ناخدا با ناخدا توپ است در دریا/ جو همان جوی است و آب آن آب نیست

[6] نمونه های دیگر: آدم گدا اینهمه ادا /  از آنجا رانده و از اینجا مانده /  اگر دیر آمدم شیر امدم شیر /. آن بز که گر است از گله در است /   برات عالی بر انبار خالی /  توبه گرگ مرگ است/ جارو به پارو خورده/  جمال جمال مهتر است هرچه نبینی بهتر است/  چاه تاریک و راه باریک /  چه نسبت خاک را با عالم پاک/  حالا که تخت و تالانه صد تومن هم لای  پالانه /  حال هرکس موافق فال است/ در خانه اگر کس است یک حرف بس است  /  دل همه دل ، دل ما خاک و گل ؟ 

[7] نمونه های دیگر: ارزان شود نانت اگر گران شود جانت / از آتشت گرم نشدیم از دودت کور  شدیم/  از بسکه مار خورده افعی شده/ تکیه بر دیوار کردم خاک بر فرقم نشست/ چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن/  دیگ منه کاتش ما سرد شد/   رفت ابرویش را درست کند چشمش را هم کور کرد/ زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد 

[8] نمونه های دیگر: آبستنی نهان بود و زادن آشکار/ آخر ملایی اول گدایی/   آدم تا کوچکی نکند بزرگ نمی شود/ آدمیزاد از سنگ سخت تر از گل نازک تر است/ با دست پس می زند با پا پیش می کشد/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا/ بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد / پر خام مباش می پزندت پر پخته مباش می خورندت / پول بی زبان را دادند دست آدم زباندار / تا صلح توان کرد در جنگ مکوب/ ترک و حدیث دوستی قسه ی آب و آتش است/ جایی بنشین که برنخیزانندت/ جنگ اول به از صلح آخر/ جوانا سر متاب از پند پیران/ دیر و زود دارد سوخت و سوز ندارد/ رگ رگ است این آب شیرین آب شور  / زر سفید برای روز سیاه

[9] نمونه های دیگر: اسلام دین لیلی و باقی ضلالت است / امام حسینی نیست وگرنه شمر زیاد است/ بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد/ تو داد و دهش کن فریدون تویی/ حشر غلامان علی با علی حشر غلامان عمر با عمر 

[10] نمونه های دیگر: پریشان کرده ای زلف دوتا را مگر کوری نمی بینی خلا را  / پیش جانانه ی من قند و قروت هردو  یکی است/ تا جوجه خروس نخواند صبح نمی شود/ ترب هم جزء مرکبات شده/ تو کار زمین را نکو ساختی که بر آسمانها به پرداختی؟/ تو کی خواستی بمیری که ما تابوت حاضر نکردیم ؟/ تیر به نشانه نخورد نشانه به تیر خورد/ دیگ به دیگ می گوید رویت سیاه/ سوسک از دیوار بالا می رود مادرش می گوید قربان دست و پای نازکت!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر