۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

فرهنگ شاد عامیانه و کارکرد ایدئولوژی ستیز آن

بهانه ی این نوشتار مطلبی با عنوان "امر مخاطب ناپذیر شادمانی در کردستان"  از دوست گرامیم آقای سامان شجاعی است که با وجود مختصر بودن چند سوال بنیادی را در برابر خواننده قرار می‏دهد. در اینجا هدف بسط و گسترش بحث البته از زاویه ی دیگر و گشودن افقهایی متفاوت در همین رابطه است برای نزدیک شدن به پاسخ پرسشهایی از این قبیل که  چرا شادی برای کردها خاصیتی بومی و به تعبیر ایشان درون‏ماندگار دارد؟  و ظرفیتهای رهایی بخش شادی کدامند و چگونه میتوان آنها را به کار بست؟
زمانیکه از شادی و جشن به عنوان عناصری فرهنگی سخن میگوییم خواسته یا ناخواسته وارد فضایی دو سویه و تقابلی شده ایم فضایی که در آن مفاهیم و واژگانی از قبیل جشن، پایکوبی، فرهنگ عامیانه، هزل و بی قیدی در یک سو و جدیت، فرهنگ رسمی و مدرسه یی، دانش کلاسیک و تشخصی خودپسند و اندوهبار در سوی مقابل قرار می گیرند. فرهنگ رسمی همواره فرهنگ عامیانه را به دیده ی تحقیر می نگرد و برآن است تا آن را یا به کلی محو کند و یا آنقدر سخیف جلوه دهد که تواناییهای خاص آن را که غیر مستقیم به بدنه ی فرهنگ رسمی ضربه وارد کرده و از اقتدار آن می کاهد  به حداقل برساند.

دیکتاتوری نهادینه شده ذهنیت ایرانی

در جواب آقای علی افشاری و مقاله مصیبت تمام نشدنی کردستان
آقای علی افشاری در مقاله‏یی با عنوان «مصیبت تمام نشدنی کردستان» که در همین سایت منتشر شده تحلیل مختصری از وضعیت امروز کردستان و حوادث قندیل ارائه و در آن بر حل صلح آمیز و بدون خشونت مسئله‏ی کرد تأکید کرده‏ بودند. این خود فی نفسه پسندیده و بیانگر همان اندیشه‏یی است که بعد از حضور سید خندان خود را به عنوان گفتمان غالب جریان اصلاح طلبی شناسانده و در سالهای بعد به ادبیات اپوزسیون خواهان براندازی هم سرایت کرد. گفتمانی که به موازات آرامش نیروانایی که دنبال می‏کند در پی تقلیل خواسته‏های اپوزسیون تا رساندن آنها به حد بی‏خطری است.